loading...

بينوايان

شرح بينوايان

بازدید : 666
11 زمان : 1399:2

والژان فرار مي‌كند، دوباره دستگير و به مرگ محكوم مي‌شود. كميته پادشاهي مجازات او را به كار اجباري براي تمام عمر كاهش مي‌دهد. او در حالي كه در بندر تولون زنداني است با به خطر انداختن جان خود يك ملوان را كه در وسايل كشتي گرفتار شده است را نجات مي‌دهد. تماشاگران خواستار آزادي او مي‌شوند. والژان مرگ خود را با انداختن خود در اقيانوس صحنه سازي مي‌كند. مسئولين مرگ او را گزارش مي‌دهند و مي‌گويند جسد او گم شده است. ژان والژان در عصر كريسمس به مون‌فرمي مي‌رسد. او كوزت را در جنگل به دنبال آب ديد و با او تا مهمان‌خانه رفت. او غذا سفارش داد و مشاهده كرد چگونه تنارديه‌ها از كوزت سوءاستفاده مي‌كنند، در حالي كه اپونين و آزلما، دخترهاي آن‌ها در ناز و نعمت بزرگ مي‌شدند و به كوزت براي بازي با عروسك‌شان دشنام مي‌دادند. والژان از مهمان‌خانه خارج شد و يك عروسك بزرگ را براي كوزت خريد و كوزت پس از كمي درنگ هديه را با خوشحالي قبول كرد. اپونين و آزلما بسيار حسود بودند. مادام تنارديه از والژان خشمگين شد اما شوهر او تا هنگامي كه والژان براي غذا و اتاق پول مي‌داد از او پذيرايي مي‌كرد. صبح روز بعد، والژان تنارديه‌ها را آگاه كرد كه مي‌خواهد كوزت را با خود ببرد. مادام تنارديه بلافاصله پذيرفت اما موسيو تنارديه وانمود كرد كوزت را دوست دارد و نگران رفاه حال اوست و به رها كردن كوزت بي‌ميل است. والژان ۱۵۰۰ فرانك به تنارديه‌ها پرداخت و همراه كوزت از مهمان‌خانه بيرون رفت. تنارديه به طمع پول بيشتر به دنبال والژان و كوزت به جنگل مي‌دود و به والژان مي‌گويد مي‌خواهد كوزت را پس بگيرد. او گفت نمي‌تواند بچه را بدون يادداشتي از مادرش به كسي بدهد. والژان نامهٔ اجازه فانتين را كه براي گيرنده بچه نوشته بود به دست تنارديه داد. سپس تنارديه از والژان درخواست هزار كرون بيشتر كرد اما والژان و كوزت رفتند. تنارديه پشيمان شد كه چرا تفنگ خود را برنداشته بود و به خانه بازگشت. والژان و كوزت به پاريس گريختند. والژان اتاق جديدي در خانهٔ گوربو كرايه كرد، جايي كه كوزت و والژان با شادي زندگي مي‌كردند. اما به هر صورت ژاور، چند ماه بعد توانست مكان والژان را پيدا كند. والژان با كوزت فرار كرد و ژاور و مأمورانش سعي در تعقيب آن‌ها داشتند. آن‌ها به زودي توانستند به كمك فوشلوان، كسي كه والژان از زير كالسكه نجاتش داد و به باغباني ديري به پاريس فرستاد، در دير پتي‌پيكپوس پناه بگيرند. همچنين والژان باغبان دير و كوزت دانش‌آموز آن‌جا شد.

والژان فرار مي‌كند، دوباره دستگير و به مرگ محكوم مي‌شود. كميته پادشاهي مجازات او را به كار اجباري براي تمام عمر كاهش مي‌دهد. او در حالي كه در بندر تولون زنداني است با به خطر انداختن جان خود يك ملوان را كه در وسايل كشتي گرفتار شده است را نجات مي‌دهد. تماشاگران خواستار آزادي او مي‌شوند. والژان مرگ خود را با انداختن خود در اقيانوس صحنه سازي مي‌كند. مسئولين مرگ او را گزارش مي‌دهند و مي‌گويند جسد او گم شده است. ژان والژان در عصر كريسمس به مون‌فرمي مي‌رسد. او كوزت را در جنگل به دنبال آب ديد و با او تا مهمان‌خانه رفت. او غذا سفارش داد و مشاهده كرد چگونه تنارديه‌ها از كوزت سوءاستفاده مي‌كنند، در حالي كه اپونين و آزلما، دخترهاي آن‌ها در ناز و نعمت بزرگ مي‌شدند و به كوزت براي بازي با عروسك‌شان دشنام مي‌دادند. والژان از مهمان‌خانه خارج شد و يك عروسك بزرگ را براي كوزت خريد و كوزت پس از كمي درنگ هديه را با خوشحالي قبول كرد. اپونين و آزلما بسيار حسود بودند. مادام تنارديه از والژان خشمگين شد اما شوهر او تا هنگامي كه والژان براي غذا و اتاق پول مي‌داد از او پذيرايي مي‌كرد. صبح روز بعد، والژان تنارديه‌ها را آگاه كرد كه مي‌خواهد كوزت را با خود ببرد. مادام تنارديه بلافاصله پذيرفت اما موسيو تنارديه وانمود كرد كوزت را دوست دارد و نگران رفاه حال اوست و به رها كردن كوزت بي‌ميل است. والژان ۱۵۰۰ فرانك به تنارديه‌ها پرداخت و همراه كوزت از مهمان‌خانه بيرون رفت. تنارديه به طمع پول بيشتر به دنبال والژان و كوزت به جنگل مي‌دود و به والژان مي‌گويد مي‌خواهد كوزت را پس بگيرد. او گفت نمي‌تواند بچه را بدون يادداشتي از مادرش به كسي بدهد. والژان نامهٔ اجازه فانتين را كه براي گيرنده بچه نوشته بود به دست تنارديه داد. سپس تنارديه از والژان درخواست هزار كرون بيشتر كرد اما والژان و كوزت رفتند. تنارديه پشيمان شد كه چرا تفنگ خود را برنداشته بود و به خانه بازگشت. والژان و كوزت به پاريس گريختند. والژان اتاق جديدي در خانهٔ گوربو كرايه كرد، جايي كه كوزت و والژان با شادي زندگي مي‌كردند. اما به هر صورت ژاور، چند ماه بعد توانست مكان والژان را پيدا كند. والژان با كوزت فرار كرد و ژاور و مأمورانش سعي در تعقيب آن‌ها داشتند. آن‌ها به زودي توانستند به كمك فوشلوان، كسي كه والژان از زير كالسكه نجاتش داد و به باغباني ديري به پاريس فرستاد، در دير پتي‌پيكپوس پناه بگيرند. همچنين والژان باغبان دير و كوزت دانش‌آموز آن‌جا شد.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 59
  • بازدید سال : 111
  • بازدید کلی : 8224
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی