loading...

بينوايان

شرح بينوايان

بازدید : 732
11 زمان : 1399:2

ژان والژان به سنگر مي‌رسد و بلافاصله جان يك مرد را نجات مي‌دهد. او هنوز مطمئن نيست كه مي‌خواهد از او محافظت كند يا او را بكشد. ماريوس والژان را در اولين نگاه مي‌شناسد. آنژولراس اعلام مي‌كند كه گلوله‌هايشان رو به اتمام است. گاوروش هنگامي كه براي برداشتن مهمّات افراد گارد ملّي از سنگر خارج مي‌شود، مورد اصابت گلولهٔ نيروهاي نظامي قرار مي‌گيرد. والژان داوطلب مي‌شود تا خودش ژاور را اعدام نمايد و آنژولراس اين اجازه را به او مي‌دهد. والژان، ژاور را از ديد ديگران خارج مي‌كند و سپس تيري را در هوا شليك مي‌كند و به ژاور اجازه مي‌دهد كه برود. ماريوس به اشتباه فكر مي‌كند والژان ژاور را كشته‌است. سنگر سقوط مي‌كند و والژان، ماريوس زخمي و بي‌هوش را بر دوش مي‌گيرد. ديگر دانشجويان همگي كشته مي‌شوند. والژان در حالي‌كه ماريوس را بر دوش مي‌برد از راه فاضلاب شهري فرار كرد. والژان يك گشت پليس را از سرباز مي‌كند و دريچه‌اي به بيرون پيدا مي‌كند امّا دريچه قفل است. تنارديه در تاريكي پديدار مي‌شود. والژان او را مي‌شناسد امّا كثيفي والژان مانع از شناسايي او توسط تنارديه مي‌گردد. تنارديه گمان مي‌برد كه والژان يك قاتل است كه جنازهٔ قرباني خود را حمل مي‌كند و پيشنهاد مي‌دهد دريچه را در ازاي پول باز كند. او جيب‌هاي والژان و ماريوس را مي‌گردد و تكه‌اي از كت ماريوس را مي‌كند تا بتواند بعداً او را شناسايي كند. تنارديه سي فرانكي كه يافت را برداشت و دريچه را باز كرد و اجازه داد والژان خارج شود. حالت اضطرار والژان حواس او را از پليس‌هايي كه به دنبالش بودند، پرت كرد. هنگام خروج والژان با ژاور برخورد مي‌كند و از او زمان مي‌خواهد تا پيش از تسليم شدن بتواند ماريوس را به خانه برساند. ژاور با فرض اين‌كه ماريوس در دقايق پيش رو مي‌ميرد با والژان موافقت مي‌كند. پس از آن‌كه ماريوس را به خانهٔ پدربزرگش رساندند، والژان درخواست كرد كه زماني كوتاه را به خانهٔ خود برود و ژاور موافقت كرد. آن‌جا ژاور مي‌گويد كه در خيابان منتظر او مي‌ماند امّا هنگامي كه والژان از پنجره خيابان را نگاه مي‌كند مي‌بيند كه او رفته است. ژاور خيابان را پايين مي‌رود و با خود فكر مي‌كند كه بين دو راهي اعتقاد سخت‌گيرانه‌اش دربارهٔ قانون و بخشش والژان مانده‌است. او حس مي‌كرد نمي‌تواند بيشتر از اين در پي والژان باشد امّا همچنين نمي‌تواند وظيفه خود در قبال قانون را نيز از ذهن بيرون كند. ژاور از عهدهٔ اين دوراهي برنمي‌آيد و با انداختن خودش درون رودخانه سن خودكشي مي‌كند. جراحت ماريوس به آرامي درمان مي‌شود. در حالي‌كه او و كوزت مهياي ازدواج مي‌شوند، والژان ثروتي حدوداً ششصدهزار فرانكي به آن‌ها مي‌بخشد. عروسي آن‌ها در خلال مراسم ماردي گرا انجام مي‌گيرد. در عروسي والژان توسط تنارديه شناسايي مي‌شود و از آزلما مي‌خواهد تا او را تعقيب كند. پس از عروسي، والژان براي ماريوس اعتراف مي‌كند كه يك جبركار سابق است. ماريوس وحشت‌زده مي‌شود و با فرض اين‌كه بدترين وجه والژان جنبهٔ اخلاقي اوست زمان‌هاي ملاقات او و كوزت را به صورت نامحسوس كاهش مي‌دهد. والژان به نظر ماريوس و جدايي‌اش از كوزت احترام مي‌گذارد. والژان اراده زندگي كردن را از دست مي‌دهد و از تخت خود خارج نمي‌شود. تنارديه با لباس مبدل نزد ماريوس مي‌آيد امّا ماريوس او را مي‌شناسد. تنارديه سعي مي‌كند از ماريوس بابت چيزهايي كه از والژان مي‌داند باج بگيرد امّا سهواً تصورات غلط ماريوس دربارهٔ والژان را اصلاح مي‌كند و او را از تمام كارهاي خوبي كه والژان انجام داده است، آگاه مي‌كند. او سعي مي‌كند ماريوس را قانع كند كه والژان قاتل است و تكه‌اي از لباس ماريوس را كه پاره كرده‌بود به عنوان مدرك نشان مي‌دهد. ماريوس پارچهٔ كت خود را مي‌شناسد و مي‌فهمد كه والژان او را از سنگر نجات داده‌است. ماريوس مداركي از تنارديه را آشكار مي‌كند و به او پيشنهاد مي‌دهد تا مبلغ عظيمي را به او بدهد تا از آن‌جا مهاجرت كند و ديگر بازنگردد. تنارديه پيشنهاد او را مي‌پذيرد و با آزلما راهي آمريكا مي‌شود و تاجر برده مي‌گردد. در راه خانهٔ والژان، ماريوس به سرعت براي كوزت تعريف كرد كه والژان جان او را در سنگر نجات داده‌است. هنگامي كه آن‌ها مي‌رسند والژان در نزديكي مرگ است و ماريوس و كوزت با او آشتي مي‌كنند. ژان والژان به كوزت داستان مادرش و نام او را مي‌گويد. او با خشنودي مي‌ميرد و او را در گورستان گورستان پر-لاشز دفن مي‌كنند.

ژان والژان به سنگر مي‌رسد و بلافاصله جان يك مرد را نجات مي‌دهد. او هنوز مطمئن نيست كه مي‌خواهد از او محافظت كند يا او را بكشد. ماريوس والژان را در اولين نگاه مي‌شناسد. آنژولراس اعلام مي‌كند كه گلوله‌هايشان رو به اتمام است. گاوروش هنگامي كه براي برداشتن مهمّات افراد گارد ملّي از سنگر خارج مي‌شود، مورد اصابت گلولهٔ نيروهاي نظامي قرار مي‌گيرد. والژان داوطلب مي‌شود تا خودش ژاور را اعدام نمايد و آنژولراس اين اجازه را به او مي‌دهد. والژان، ژاور را از ديد ديگران خارج مي‌كند و سپس تيري را در هوا شليك مي‌كند و به ژاور اجازه مي‌دهد كه برود. ماريوس به اشتباه فكر مي‌كند والژان ژاور را كشته‌است. سنگر سقوط مي‌كند و والژان، ماريوس زخمي و بي‌هوش را بر دوش مي‌گيرد. ديگر دانشجويان همگي كشته مي‌شوند. والژان در حالي‌كه ماريوس را بر دوش مي‌برد از راه فاضلاب شهري فرار كرد. والژان يك گشت پليس را از سرباز مي‌كند و دريچه‌اي به بيرون پيدا مي‌كند امّا دريچه قفل است. تنارديه در تاريكي پديدار مي‌شود. والژان او را مي‌شناسد امّا كثيفي والژان مانع از شناسايي او توسط تنارديه مي‌گردد. تنارديه گمان مي‌برد كه والژان يك قاتل است كه جنازهٔ قرباني خود را حمل مي‌كند و پيشنهاد مي‌دهد دريچه را در ازاي پول باز كند. او جيب‌هاي والژان و ماريوس را مي‌گردد و تكه‌اي از كت ماريوس را مي‌كند تا بتواند بعداً او را شناسايي كند. تنارديه سي فرانكي كه يافت را برداشت و دريچه را باز كرد و اجازه داد والژان خارج شود. حالت اضطرار والژان حواس او را از پليس‌هايي كه به دنبالش بودند، پرت كرد. هنگام خروج والژان با ژاور برخورد مي‌كند و از او زمان مي‌خواهد تا پيش از تسليم شدن بتواند ماريوس را به خانه برساند. ژاور با فرض اين‌كه ماريوس در دقايق پيش رو مي‌ميرد با والژان موافقت مي‌كند. پس از آن‌كه ماريوس را به خانهٔ پدربزرگش رساندند، والژان درخواست كرد كه زماني كوتاه را به خانهٔ خود برود و ژاور موافقت كرد. آن‌جا ژاور مي‌گويد كه در خيابان منتظر او مي‌ماند امّا هنگامي كه والژان از پنجره خيابان را نگاه مي‌كند مي‌بيند كه او رفته است. ژاور خيابان را پايين مي‌رود و با خود فكر مي‌كند كه بين دو راهي اعتقاد سخت‌گيرانه‌اش دربارهٔ قانون و بخشش والژان مانده‌است. او حس مي‌كرد نمي‌تواند بيشتر از اين در پي والژان باشد امّا همچنين نمي‌تواند وظيفه خود در قبال قانون را نيز از ذهن بيرون كند. ژاور از عهدهٔ اين دوراهي برنمي‌آيد و با انداختن خودش درون رودخانه سن خودكشي مي‌كند. جراحت ماريوس به آرامي درمان مي‌شود. در حالي‌كه او و كوزت مهياي ازدواج مي‌شوند، والژان ثروتي حدوداً ششصدهزار فرانكي به آن‌ها مي‌بخشد. عروسي آن‌ها در خلال مراسم ماردي گرا انجام مي‌گيرد. در عروسي والژان توسط تنارديه شناسايي مي‌شود و از آزلما مي‌خواهد تا او را تعقيب كند. پس از عروسي، والژان براي ماريوس اعتراف مي‌كند كه يك جبركار سابق است. ماريوس وحشت‌زده مي‌شود و با فرض اين‌كه بدترين وجه والژان جنبهٔ اخلاقي اوست زمان‌هاي ملاقات او و كوزت را به صورت نامحسوس كاهش مي‌دهد. والژان به نظر ماريوس و جدايي‌اش از كوزت احترام مي‌گذارد. والژان اراده زندگي كردن را از دست مي‌دهد و از تخت خود خارج نمي‌شود. تنارديه با لباس مبدل نزد ماريوس مي‌آيد امّا ماريوس او را مي‌شناسد. تنارديه سعي مي‌كند از ماريوس بابت چيزهايي كه از والژان مي‌داند باج بگيرد امّا سهواً تصورات غلط ماريوس دربارهٔ والژان را اصلاح مي‌كند و او را از تمام كارهاي خوبي كه والژان انجام داده است، آگاه مي‌كند. او سعي مي‌كند ماريوس را قانع كند كه والژان قاتل است و تكه‌اي از لباس ماريوس را كه پاره كرده‌بود به عنوان مدرك نشان مي‌دهد. ماريوس پارچهٔ كت خود را مي‌شناسد و مي‌فهمد كه والژان او را از سنگر نجات داده‌است. ماريوس مداركي از تنارديه را آشكار مي‌كند و به او پيشنهاد مي‌دهد تا مبلغ عظيمي را به او بدهد تا از آن‌جا مهاجرت كند و ديگر بازنگردد. تنارديه پيشنهاد او را مي‌پذيرد و با آزلما راهي آمريكا مي‌شود و تاجر برده مي‌گردد. در راه خانهٔ والژان، ماريوس به سرعت براي كوزت تعريف كرد كه والژان جان او را در سنگر نجات داده‌است. هنگامي كه آن‌ها مي‌رسند والژان در نزديكي مرگ است و ماريوس و كوزت با او آشتي مي‌كنند. ژان والژان به كوزت داستان مادرش و نام او را مي‌گويد. او با خشنودي مي‌ميرد و او را در گورستان گورستان پر-لاشز دفن مي‌كنند.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 100
  • بازدید کلی : 8213
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی